وقتی ضرر کردیم
که از شما دورتر شدیم
و از خودمون دور!
خدایا لذت با خودت بودن را به ما اعطا بفرما ...
وقتی ضرر کردیم
که از شما دورتر شدیم
و از خودمون دور!
خدایا لذت با خودت بودن را به ما اعطا بفرما ...
حرف از انتظار زدن خیلی راحته
اما منتظر بودن سخت!
امروز دیگر ، این امام زمان هست که منتظر ماست ...!
باشد که ظهور کنیم ...
عزیزِ من!
تا تو به مَحرم هات محبت نکنی
بدیِ محبت نامحرم رو
درک نمی کنه ...
خودش را به در و دیوار می زند
تا چند نفر را به خنده وادار کند!
کاش جای این همه تلاش برای خنداندن دیگران
کمی به این فکر کنیم که:
"باعث ناراحتی کسی نباشیم!"
شاید اینطور خنده خودش آمد ...
صدای تبریک رو می شنید
یتیمی که
سال ها بدون پدر روز پدر رو سپری کرد ...
گاهی دلش برای یک بار دیگر نوازش پدرانه تنگ می شد!
کمی آهسته تبریک بگوئید ...
شاید دلش شکست!
تو جلسه مذهبی نشسته بودیم
داشت به بغل دستی خودش می گفت:
"بیا دعا کنیم تا خدا ما رو ببینه..."
غافل بود از اینکه خدا لحظه ای چشم از ما بر نمیداره ...
پی نوشت :
خدایا ...
نکنه روزی نگاه تو را
فراموش کنم!
ساعت ها ، دقیقه ها ، ثانیه ها
با تو ...
لحظه ای هم که باشد
لذتش بیش از سال ها بدون تو بودن ، است
همیشه کنارم بمان ای آرامش شبهای من ...
پی نوشت :
خدایا دوست دارم ، واسه هر چی بهم دادی...
کمرنگ باشد یا پر رنگ ...
اصلا تو برای من آب خالی بیاور
همین که لیوان چای را تو با دستان خودت به من تقدیم می کنی
به اندازه تمام چای هایی که در طول عمرم نوشیده ام لذت خواهم برد ...
برایم باز هم چای بیاور ...
رفیق ...
وقتی مسیرت ، مسیرِ حق هست
دیگه چه ترسی داری از مُردن ...؟
اگه به هدفت ایمان داری
و
این و در خودت می بینی که برای هدفت می جنگی
پس بسم الله ...
گاهی اینقدر حالت بد میشه
که ترجیح میدی براش اینطور بنویسی:
چیز زیادی از تو نمی خواهم
فقط همان که هستی بمان!
تغییر همیشه هم خوب نیست!
امشب که نداشتمت ، دوستی نوشت : شعر بگویید!
کلمات درون ذهنم را مرور کردم ، هر چه داشتم خرج موشکم شد!
شلیک کردم روی آسمان کاغذ!
و شد این :
همه جز تو باشن تو خیالم ، کمه...
بقیه اش با خودت!
من از تو
هیچ بجز بودنت نمی خواهم
تمام عمرت را در کنار من استراحت کن ...
خواب خوبی خواهی دید...
چقدر امروز با هم قدم زدیم
وقتی ما با هم قدم می زنیم
زمین به خود افتخار می کند
آخر تا بحال ماه و ستاره ها رو یکجا
آنهم در کنار هم در حال قدم زدن ندیده است!
به فکر اوقات فراغت همدیگر باشید
اگه نباشید
دیگران آن را برای شما پر خواهند کرد ...
اوقات فراغت خوبی برایتان آرزومندیم!
صبحدم
چشمانم را که باز می کنم ...
تو را می بینم
گل های زرد د باغچه خانه ما
شکوفه های روی درخت
حتی صدای کبوترهای همسایه!
همه انگار قصد دارند
تو را به من یادآوری کنند ...
خب ، همه چیز که جور است
پس توکجایی؟
شیر آب و بست و رو به سمتش کرد وگفت :
"با همین کاسه پشت سرم آب بریز
این دفعه برم دیگه من و نمی بینی ها ... !"
رفت ...
تا الان ، مادر اون کاسه رو نگه داشته
و بچش هنوز نیومده ...
بچه سید بود
و مادرش رو چند سال قبل از دست داده بود
هر سال فاطمیه که میشد پیراهن مشکی رو به تن می کرد
و میشد خادم مادر ...
میگفت به پاس زحماتی که تو این 18 سال مادر برام کشید
راستی ... چقدر این سن آشناست ... نه؟
18 سال ...
برنده این انتخاب نه من بودم و نه تو
هر دوی ما بودیم!
آن هم با اکثریت آرا
قبول شدیم
چون "ما" بودن را انتخاب کردیم
و ما ، ما شدیم ... چون به خدا توکل کردیم
و خوب فهمیدیم با توکل به خدای بزرگ ...
می توان بهترین تصمیم ها را گرفت!
روزهای خوب داره میاد ، صبر کن ...
گاهی
دل پر از غم میشه تو زندگی
اما باید عزم و اراده داشت
غم هایی هست که کوه ها رو می شکنه ولی انسان مومن نباید بشکنه!
راه و باید ادامه داد...
وقتی یک نفر ضربه ای بهش وارد میشه
و بر اثر اون ضربه بدنش مجروح میشه
درد میکشه!
گاهی درد به حدی میرسه که بدن تاب تحملش رو نداره
مثلا میگن "استخوان از پس این درد بر نمیاد!"
خب ...
به من بگو
تاحالا درد پهلو کشیدی؟
مادر ما را نامردانه زدند...
شب ...
خسته ، کارهای نیمه تمام روز!
جمع بندی پروژه ...
یک لیوان چای و فکر تو ...
دستانی که تایپ می کنند و فکر تو ...
ذهنی پریشان از اتفاقات روزمره باز هم فکر تو ...
من ، کار ، درس ، زندگی ... نه! فقط فکر تو ...
ای کاش میشد باشی و نباشم اینقدر درگیر فکر تو!
خجالت باید کشید از داعشی!
اون لامذهب برای هدف باطل خودش ، انتحاری میشه!
اما ما فقط بلدیم برای رسیدن به حق حرف بزنیم و بس ...
بی لیاقتی ما از زمانی شروع شد
که بجای اینکه شهید بشویم
دونه دونه مُردیم!
و این نبود عاقبتی که خدا برایش ما را آفریده بود ...