بعضی آنچنان
از حقوق خواندنشان
تعریف می کنند ...
که ولشان کنی
از آن سمت پشت بام سقوط کرده اند!
عزیز من
حق فقط خواندنی نیست!
کمی هم باید برایش جنگید ...
حالا اگر حق مردم باشد ... واویلا !
بعضی آنچنان
از حقوق خواندنشان
تعریف می کنند ...
که ولشان کنی
از آن سمت پشت بام سقوط کرده اند!
عزیز من
حق فقط خواندنی نیست!
کمی هم باید برایش جنگید ...
حالا اگر حق مردم باشد ... واویلا !
خدیا ...
روزم شب می شود بدون اینکه تو را بیشتر بشناسم!
و این یعنی روزگار بر من عادی شده...
کمی خودت را به من نشان ده ...
نشد بنویسم برای بعضی مناسبات!
اما آن ها برای من نوشتد ...
سر .. نوشتم را!
چه نوشتند برایم ... نمیدانم ..
صبح قبل خروج از خانه نوشتم :
"امروز جمعه است!
ای کاش امروز
همان روز وعده داده شده باشد!"
الان ...
دوباره به خودم تلنگر میزنم ...
چه کردیم که هنوز ... لایق دیدار او نیستیم ...
:-(
وقتی ضرر کردیم
که از شما دورتر شدیم
و از خودمون دور!
خدایا لذت با خودت بودن را به ما اعطا بفرما ...
حرف از انتظار زدن خیلی راحته
اما منتظر بودن سخت!
امروز دیگر ، این امام زمان هست که منتظر ماست ...!
باشد که ظهور کنیم ...
عزیزِ من!
تا تو به مَحرم هات محبت نکنی
بدیِ محبت نامحرم رو
درک نمی کنه ...
خودش را به در و دیوار می زند
تا چند نفر را به خنده وادار کند!
کاش جای این همه تلاش برای خنداندن دیگران
کمی به این فکر کنیم که:
"باعث ناراحتی کسی نباشیم!"
شاید اینطور خنده خودش آمد ...
صدای تبریک رو می شنید
یتیمی که
سال ها بدون پدر روز پدر رو سپری کرد ...
گاهی دلش برای یک بار دیگر نوازش پدرانه تنگ می شد!
کمی آهسته تبریک بگوئید ...
شاید دلش شکست!
تو جلسه مذهبی نشسته بودیم
داشت به بغل دستی خودش می گفت:
"بیا دعا کنیم تا خدا ما رو ببینه..."
غافل بود از اینکه خدا لحظه ای چشم از ما بر نمیداره ...
پی نوشت :
خدایا ...
نکنه روزی نگاه تو را
فراموش کنم!