من اینجا
بی تو
انگار دیگر من نیستم
پس این فراق و دوری
کی سرانجام خواهد شد!
من اینجا
بی تو
انگار دیگر من نیستم
پس این فراق و دوری
کی سرانجام خواهد شد!
راستش را بگو
کجای این شهر
ستاد انتخاباتی زدی؟
می خواهم آنقدر جلوی آن بایستم
تا از تو پُر شوم ...
بیچاره دیوار مهربانی
اینم کم کم داره متوجه میشه
توجه ما آدم ها
فقط چند روزی بیشتر نیست!
شرمنده که این روزها خیلی کم وقت می کنم برای تو بنویسم!
اما خودت که میدانی
هر روز که می گذرد بیشتر تو را دوست می دارم ...
شب ...
خسته ، کارهای نیمه تمام روز!
جمع بندی پروژه ...
یک لیوان چای و فکر تو ...
دستانی که تایپ می کنند و فکر تو ...
ذهنی پریشان از اتفاقات روزمره باز هم فکر تو ...
من ، کار ، درس ، زندگی ... نه! فقط فکر تو ...
ای کاش میشد باشی و نباشم اینقدر درگیر فکر تو!
گاهی اوقات ، بعضی دیدن ها
کلی به آدم انرژی میده
دیدن کسی که خیلی وقته چشم انتظار یک نگاهش بودی ...
شاید خودش هم متوجه نگاه تو که از بین جمعیت دنبالش بودی نبوده باشه ...
اما همین که تو تلاشت رو کردی ...
پیش وجدان خودت سرافرازی ...
دلم خوش هست به دیدنت ...
عکست
صدایت ..
دوست دارم تو باشی
فقط باش
تو که خوب باشی
دل من هم آرومه ...
پس باش...
دلم برای صدای تو تنگ شده ...
صدایت ...
حالا اگر نشد!
کمی برایم نفس بکش ...
همان که نیت کنی برایم چیزی بگویی
پرواز می کنم
تا بی نهایت ...
صفحات را ورق میزنم هر شب ...
و فقط
آن صفحه ای را میخوانم
که تو زیر جملات آن خط کشیده ای
تو ...
شاید مطالبی که تو به آن ها اشاره کردی
سوالات مهم امتحان باشند ...
پس
بیشتر برایم خط بکش!
این شب ها
اینقدر مشغول
با تو بودن شدم
که
دلنوشت
نه نه ..
کارهای روزمره ام را فراموش کردم ..
آخر هر طرف را می نگرم تو را می بینم...
حتی خودکار توی جیبم هرازگاهی به قلبم ضربه میزند
که ای ... قلب!
مرا پرت کن روی کاغذ و چند خطی بگذار تا برقصم ...
چه کنم با این قلم بی حیا ...
این روزها بد اخلاق شده است ...
قصد دارد پلیس! را به مملکت قلبم بکشاند با این کارهایش...
عجب ها ..
هنگامی که قلمم از تو می نویسد
احساسم بر این است که
در قایقی کاغذی
روی رودخانه ای صاف و زلال به سمت
خدا حرکت می کنم...
همسر من می شود در کشور قلبم؟
...
وقتی مسافر تو باشی و ناخدا من ...
حتما مقصدمان بهشت خواهد بود..
حتی اگر قابقمان غرق شود...
روزهای اول اسمش بود
گِل ...!
کم کم که اسم تو
به میان آمد
صدایش کردند...
دِل ....!
دلم کمی تو را میخواهد..
ای کاش
بودی
تا کمی از حجم تنهایی هایم
را با تو تقسیم کنم
تو اگر بودی...
من بودم و تو و کلی #حرف...
همان حرف هایی که نخواستی بشنوی :-)
اما مگر میشود اینجا
مجازی
به هم رسید و کلام را تقسیم کرد؟
دنیای من همینه...
من و تنهایی و بازم من...
#من #تنها #ناراحت
#صالحون
من هم سکوت را دوست ندارم
مثل تو
اما چکنم...
دلم شب ها
تو را میخواهد
تویی که تنها محرم دل منی...
من همان حس آشنایی را
دوست دارم
که باعث
آشنایی دل هایمان باهم شد..
تو و من حاصل یک اتفاق خوب در زندگی هم خواهیم بود...
#صالحون
عاشقانه هایت را
اگر
امروز
دیروز
حتی فردا نخوانم...
نه شب صبح میشود
و نه صبح شب...
امروزم که بخیر گذشت
چند باری خبرم را گرفتی
فردا هم خدا بزرگ است...
عاشقانه هایت را دوست دارم...
بنویس ...
هجم دلتنگی های من
در زمان و مکان نخواهد گنجید ..
ای کاش شب و روز مکث می کرد
تا فقط از تو ...
مینوشتم...
دل من هم ...
همیشه برای نوشتن از تو
می تپد ..
انگشت هایم را که نگو!
از دلم پیشی میگیرند...
نمی بینی مگر ؟
گفت :
برای که مینویسی!
سکوت کردم...
تو خود دلیلی برای نوشته هایم
حالا آمدی از من از چرایی نوشتنم می پرسی؟
من تو را می نویسم ...
تو ...
این روزها به من می گویند...
چرا اینقدر بی ربط می نویسی؟
آری...
من که میدانم...
بی ربط نوشتن
برای تو طعم خاصی دارد!
دیگران را ولشان کن!
آنان چه می دانند از من و تو!
از بی ربط عاشق شدن!
بی ربط دل بستن!
و به خصوص
بی ربط نوشتن....!
امشب... چقدر
دلم هوای نوشتن دارد
اما چکنم ک دستانم توانی برای از تو سرودن ندارند!
وقتی دل و دست با هم همراه نشوند ..
پایی برای ایستادن نمی ماند ..
خدایا دست و دل و پایی برای ماندن بده ...
اگه با هر اشتباه من
اینقدر راحت
لبخند ب لبان تو می نشیند
دوست دارم
روزی ده بار اشتباه کنم
تا ده بار به دلیل بخندی
البته فقط ده بار :)
از تو می نویسم
حتی اگر
قلم رنگ ندهد
و کاغذ هایم
جایی برای رقص قلم نداشته باشند ...
مملکت دلم نیاز دارد احوال تو را بداند ..
من خبرنگار رسانه تو خواهم شد!
گلستان دلم
از روزی که تو رهایش کنی می شود بیایان!
توجه ات به من مثل قحطی است!
هرچند سال یک بار!
من توجه تو را می خواهم حالا در بهشت یا جهنم
فرقی نمی کند!
فقط من را بین...