کلمات من

کـلمه های پر از هیجان ذهـن مـن

کلمات من

کـلمه های پر از هیجان ذهـن مـن

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پلیس» ثبت شده است

این شب ها
اینقدر مشغول
با تو بودن شدم
که

دلنوشت
نه نه ..
کارهای روزمره ام را فراموش کردم ..
آخر هر طرف را می نگرم تو را می بینم...
حتی خودکار توی جیبم هرازگاهی به قلبم ضربه میزند
که ای ... قلب!
مرا پرت کن روی کاغذ و چند خطی بگذار تا برقصم ...
چه کنم با این قلم بی حیا ...
این روزها بد اخلاق شده است ...
قصد دارد پلیس! را به مملکت قلبم بکشاند با این کارهایش...
عجب ها ..

 

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۸
صالحون