که نوشتنِ حتی یک خط هم میشه کار بسیار سخت ...
کاش میشد چند ثانیه ای حرف ها را نوشت (فریاد زد)!
بلکه اینطور آرام می شدیم!
بازم خداروشکر که وقتمون به بطالت نمیگذره ...
ساعت ها ، دقیقه ها ، ثانیه ها
با تو ...
لحظه ای هم که باشد
لذتش بیش از سال ها بدون تو بودن ، است
همیشه کنارم بمان ای آرامش شبهای من ...
پی نوشت :
خدایا دوست دارم ، واسه هر چی بهم دادی...
کمرنگ باشد یا پر رنگ ...
اصلا تو برای من آب خالی بیاور
همین که لیوان چای را تو با دستان خودت به من تقدیم می کنی
به اندازه تمام چای هایی که در طول عمرم نوشیده ام لذت خواهم برد ...
برایم باز هم چای بیاور ...
رفیق ...
وقتی مسیرت ، مسیرِ حق هست
دیگه چه ترسی داری از مُردن ...؟
اگه به هدفت ایمان داری
و
این و در خودت می بینی که برای هدفت می جنگی
پس بسم الله ...
گاهی اینقدر حالت بد میشه
که ترجیح میدی براش اینطور بنویسی:
چیز زیادی از تو نمی خواهم
فقط همان که هستی بمان!
تغییر همیشه هم خوب نیست!
امشب که نداشتمت ، دوستی نوشت : شعر بگویید!
کلمات درون ذهنم را مرور کردم ، هر چه داشتم خرج موشکم شد!
شلیک کردم روی آسمان کاغذ!
و شد این :
همه جز تو باشن تو خیالم ، کمه...
بقیه اش با خودت!
من از تو
هیچ بجز بودنت نمی خواهم
تمام عمرت را در کنار من استراحت کن ...
خواب خوبی خواهی دید...
چقدر امروز با هم قدم زدیم
وقتی ما با هم قدم می زنیم
زمین به خود افتخار می کند
آخر تا بحال ماه و ستاره ها رو یکجا
آنهم در کنار هم در حال قدم زدن ندیده است!
به فکر اوقات فراغت همدیگر باشید
اگه نباشید
دیگران آن را برای شما پر خواهند کرد ...
اوقات فراغت خوبی برایتان آرزومندیم!