بی خود نبود که این روزها کم تر نوشتم ...
گمانم کلمات ذهنم در هیئت عزای تو جا مانده بودند
یا حسین ع
بی خود نبود که این روزها کم تر نوشتم ...
گمانم کلمات ذهنم در هیئت عزای تو جا مانده بودند
یا حسین ع
هر چه سعی کرد بین روضه
خبری از اشک نبود ...
راستی!
پرحرفی های لهو و بیهوده
قبل روضه
برای چه بود...؟!
خدایا ...
ظهر عاشورا حتی از سنگ هم خون جاری شد ...
چه بلایی سر چشم هایم آمده این روز ها ...
بعضی فصل ها خاص هستند ...
مثلا پاییز ...
سالگرد آشنایی من
با برگ درختی
که
فقط مدتی کوتاه
کنارم ماند ...
شاید علت قبولی توبه اش این بود
که خدا تنها کسی بود
که او را درک می کرد...