کلمات من

کـلمه های پر از هیجان ذهـن مـن

کلمات من

کـلمه های پر از هیجان ذهـن مـن

۱۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

صبحدم
چشمانم را که باز می کنم ...
تو را می بینم
گل های زرد د باغچه خانه ما
شکوفه های روی درخت
حتی صدای کبوترهای همسایه!
همه انگار قصد دارند
تو را به من یادآوری کنند ...
خب ، همه چیز که جور است
پس توکجایی؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۰۶:۳۷
صالحون

شیر آب و بست و رو به سمتش کرد وگفت :
"با همین کاسه پشت سرم آب بریز
این دفعه برم دیگه من و نمی بینی ها ... !"
رفت ...
تا الان ، مادر اون کاسه رو نگه داشته
و بچش هنوز نیومده ...

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۳۷
صالحون
گاهی لازمه نه
فراموش کنی
نه ببخشی
بدی هایی که بهت کردن
بلاهایی که به سرت آوردن
بازی هایی که با احساست کردن
شاید اینطور دیگه دوباره بازی نخوری...
۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۲۰
صالحون

بچه سید بود
و مادرش رو چند سال قبل از دست داده بود
هر سال فاطمیه که میشد پیراهن مشکی رو به تن می کرد
و میشد خادم مادر ...
میگفت به پاس زحماتی که تو این 18 سال مادر برام کشید
راستی ... چقدر این سن آشناست ... نه؟
18 سال ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۰۵:۲۲
صالحون
میگم...
این چند ماه اخیر
وقتی تو حال خودم هستم و وقتی قدم میزنم
منحرف میشم به سمت چپ!
انگار سمت چپ بدنم
نزدیکی های قلبم
یه چیزی سنگینی میکنه!
راستی...
جای تو خوبه توی قلب من؟
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۰۳:۵۸
صالحون
تو زندگیت هیچ موقع حسرت زندگی کسایی که از درونشون خبرنداری نخور ...
هر دلی دردی داره!
فقط ...
شاید نحوه بیان اون درد فرق داره!
بعضی ها
درد دلهاشون رو توی چشمهاشون پنهان می کنن
و
بعضی ها هم توی لبخندهاشون...
بگذریم...
خنده را معنی به سرمستی مکن
آنکه میخندد غمش بی انتهاست
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۵۹
صالحون
گاهی بعضی حرف ها، چنان اثر منفی رو آدم میذاره که مدت های زیادی وقتی به اون جمله و حرف فکر می کنه حسش عوض میشه، حواسش پرت میشه، تمرکزش میریزه بهم
همش با خودش میگه ای کاش جوابش و میدادم
یا برعکس، ای کاش اون حرف رو نمی زدم
خیلی هم شاید اون جمله و رفتار مهم نبوده باشه
حتی ممکنه طرف مقابل اون رو فراموش هم کرده باشه
اما...
اثر وضعی که داشته متاسفانه کار خودش رو کرده...
پس!
یادمون باشه هر حرفی رو هر لحظه و هر جا نزنیم
یا اگر کسی حرفی زد که اون هم جاش نبود و نباید میزد به دل نگیریم
سعی کنیم با رفتار مون به اون نشون بدیم که از حرفی که زدیم پشیمانیم یا هم اینکه از حرفی که زده ناراحت نیستیم
و همه چی تموم شده...
لازمه یک رابطه خوب اینه که خوبی های همدیگر رو بخاطر بسپاریم و بدی ها رو فراموش کنیم...
موفقیت در حفظ یک ارتباط خوب کار سختی نیست
کمی دقت کنیم...
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۴۸
صالحون

برنده این انتخاب نه من بودم و نه تو
هر دوی ما بودیم!
آن هم با اکثریت آرا
قبول شدیم
چون "ما" بودن را انتخاب کردیم
و ما ، ما شدیم ... چون به خدا توکل کردیم
و خوب فهمیدیم با توکل به خدای بزرگ ...
می توان بهترین تصمیم ها را گرفت!
روزهای خوب داره میاد ، صبر کن ...

 

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۷
صالحون

گاهی
دل پر از غم میشه تو زندگی
اما باید عزم و اراده داشت
غم هایی هست که کوه ها رو می شکنه ولی انسان مومن نباید بشکنه!
راه و باید ادامه داد...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۲۳
صالحون
سخته یک دنیا حرف داشته باشی
حرفت و شروع کنی..
چند جمله بگی و اون حرف اصلی رو نتونی مطرح کنی...
دو طرف هم بدونن اون حرف اصلی زده نشد
با سردی تمام به هم بگن: خدانگهدار..
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۰۱
صالحون

وقتی یک نفر ضربه ای بهش وارد میشه
و بر اثر اون ضربه بدنش مجروح میشه
درد میکشه!
گاهی درد به حدی میرسه که بدن تاب تحملش رو نداره
مثلا میگن "استخوان از پس این درد بر نمیاد!"
خب ...
به من بگو
تاحالا درد پهلو کشیدی؟
مادر ما را نامردانه زدند...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۴۵
صالحون

شب ...
خسته ، کارهای نیمه تمام روز!
جمع بندی پروژه ...
یک لیوان چای و فکر تو ...
دستانی که تایپ می کنند و فکر تو ...
ذهنی پریشان از اتفاقات روزمره باز هم فکر تو ...
من ، کار ، درس ، زندگی ... نه! فقط فکر تو ...
ای کاش میشد باشی و نباشم اینقدر درگیر فکر تو!

 

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۴۵
صالحون

خجالت باید کشید از داعشی!
اون لامذهب برای هدف باطل خودش ، انتحاری میشه!
اما ما فقط بلدیم برای رسیدن به حق حرف بزنیم و بس ...

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۵۵
صالحون

بی لیاقتی ما از زمانی شروع شد
که بجای اینکه شهید بشویم
دونه دونه مُردیم!
و این نبود عاقبتی که خدا برایش ما را آفریده بود ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۵۴
صالحون
بعضی خوشحالی ها فرق می کنند...
گاهی اونقدر خوشحالی
هیجان داری
که یادت میره ساعت چطور داره میگذره...
نفهمیدی یک ساعت تمام داشتی باهاش حرف میزدی و...
مثل برق گذشت این زمان!
یا حتی وقتی داری بهش فکر میکنی...
بگذریم...
فقط یک جمله میشه گفت :
خدایا ممنونم ازت!
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۶:۱۱
صالحون

نیامدنش از وقتی شروع شد که من مشغول کارهای خودم شدم
تو مشغول کارهای خودت شدی
دیگران مشغول کارهای خودشان شدند ...
خدایا ...
ما را به او مشغول کن ، باشد که او بر ما ظهور کند ...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۴:۲۷
صالحون