کلمات من

کـلمه های پر از هیجان ذهـن مـن

کلمات من

کـلمه های پر از هیجان ذهـن مـن

در این روزهای سرد پاییزی
فقط خاطرات نوشیدن
فنجان های گرم چای
تو را در ذهن من
نمایش خواهند داد ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۶ ، ۰۳:۲۱
صالحون

شاید علت آفریدن جمعه ها این بود
که من تنها بودن را حس کنم
به فکر با تو بودن بیافتم
و تو را جستجو کنم ...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۰۹:۲۶
صالحون

همه نامه هایم
در اعماق چاه
سکونت دائمی پیدا کردند ...
از وقتی
آدرس تو را گم کرده ام!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۱:۰۶
صالحون

به نظرت تو
در دنیا
جایی هم هست
که نشود نفس کشید؟
تو اگر کنارم باشی
آنجا هم نفس کم نخواهم آورد ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۱:۰۲
صالحون

دنیا را می بینی؟
شده یک قاب عکس
هر کجا رو که می نگرم
چشم هایم
فقط تو می بینند و بس!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۱:۰۰
صالحون

دوباره پاییز شد و مسابقه بین
برگ های درختان و اشک های من
آن هم ، هنگام به یاد آوردن نام تو
شروع شد ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۰:۵۸
صالحون

ای کاش من هم
راهی کربلا می شدم ...
آنوقت می نوشتم :
رفیق ... رفتنی شدم
هر چه دارم گذاشتم
و تنها دلم را با خود میبرم ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۰:۵۳
صالحون

بین من و تو
تنها یک پل قرار گرفته
به اسم فاصله
کاش
من فرهاد بودم
و
این پل قابل شکستن ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۶ ، ۰۵:۵۴
صالحون

دنیا خلاصه می شود
در چشم های من
آن لحظه که
تو را می بینم ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۶ ، ۲۰:۴۳
صالحون

بچه هیئتی عزیز!
تقوا به ریشِ فراوان نیست
لطفا کمی رحمانیت رو هم چاشنی ظاهرت کن!
پ.ن :
پیراهن مشکی و ریش گذاشت
مسئولیت داره
اگه نمیتونی
حداقل آبرو رو نَبَر ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۰۰:۱۰
صالحون

خدای محرم ، خودت به داد زندگیِ دنیایی ما برس ...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۵:۲۷
صالحون

کوفیان خورشید را سر زدند
و کوفه در تاریکی فرو رفت
چند روز بعد
سر خورشید روی نیزه ها
اذان بیدار شدن سر داد ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۴۳
صالحون

درهای آسمان باز شده اند ...
مگر صدای ناله آسمانیان به گوشت نمی رسد؟
مَحرَم شده ای تا مُحرَمی شوی؟

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۳۷
صالحون

روز اول مدرسه
بوی عطر سیب تو
به مشامم می رسد
کاش بودی
و یک سال بزرگتر شدنم را می دیدی ...
(بابا جان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۰۷
صالحون

خانه ها
همراه با صاحب خانه
به آتش کشیده می شوند
اَشقیای بودایی ثابت کردند
کشتن
به راحتی سوزاندن یک کبریت است
و عاشورا همچنان تکرار می شود ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۵۳
صالحون

چطور میتوان
از خورشید
انتظار تابیدن داشت
وقتی 
آسمان را ابر فرا گرفته ؟
پ.ن:
ابرها را پس بزن شب های قدر ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۵۵
صالحون

راستش را بگو

کجای این شهر

ستاد انتخاباتی زدی؟

می خواهم آنقدر جلوی آن بایستم 

تا از تو پُر شوم ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۵۶
صالحون

امیدوارم الان دیگه

فهمیده باشند

امنیت مرزها با برجام حفظ نمیشه 

امنیت با جان فرزندان مون حفظ میشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۳۵
صالحون

اونی که
مثل سگ از آمریکا میترسه 
به بقیه پیشنهاد ترسیدن میده ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۵۴
صالحون

نمی شود که نمی شود!
مگر می شود او را ندید وقتی همه جا از او پر شده؟
اصلا من خود را به نخواستن بزنم ...
چشم هایم را وادار به ندیدن کنم ...
دل را چه کنم؟!
تو بگو راهی هست؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۴
صالحون

مردانی بی ادعا
این چند روز سوختند
تا دیگران،نسوزند ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۰۷
صالحون

زندگی
مثل یک خواب می مونه
خواب
وقتی به کابوس تبدیل میشه
که تو
نباشی ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۰۰:۵۴
صالحون

کاش
دنیا رو سیل بگیره
اما قطره اشکی
از چشم کسی سرازیر نشه ...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۵ ، ۰۹:۴۹
صالحون

قسمت اینه
من و تو به هم نخواهیم رسید!
درست مثل کوه ها
که هیچوقت بهم نمی رسند ...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۰۱:۴۵
صالحون

صفحه صفحه ذهنم را ورق میزدم
تا رسیدم به نام زیبایت
خواستم ورق را پاره کنم
اما نشد
چکنم که نام تو آنجا حک شده بود
دلم نیامد!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۰۱:۴۰
صالحون

این روزها
بیشتر به این پی می برم
که
درس و مشق! همه وقت گیرند ...
و همه چی در عشق
خلاصه می شود و بس ... :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۰۱:۲۰
صالحون

تو کار خانه را انجام می دهی 
و من
زنانگی ات را تماشا می کنم ...
و
تنها یک گلدان بین ماست
پس چرا من دو گل می بینم ...!؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۸
صالحون

تا اسم گذشته میاد
یاد گرفتیم افسوس بخوریم!
کاش
کمی هم
درس گرفتن را یاد بگیریم ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۴۳
صالحون

بی خود نبود که این روزها کم تر نوشتم ...
گمانم کلمات ذهنم در هیئت عزای تو جا مانده بودند
یا حسین ع

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۳
صالحون

هر چه سعی کرد بین روضه
خبری از اشک نبود ...
راستی!
پرحرفی های لهو و بیهوده
قبل روضه
برای چه بود...؟!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۰:۰۰
صالحون